خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: به تازگی کتاب «معاصریت تاریخ: یادداشتهایی پیرامون تاریخ اسلام و تاریخ ایران معاصر» نوشته مرتضی بریری با شمارگان هزار نسخه، ۱۰۴ صفحه و بهای ۳۰ هزار تومان توسط موسسه نشر و تحقیقات ذکر منتشر شده است. کتاب دو فصل دارد: در فصل نخست کتاب یادداشتهای پیرامون تاریخ اسلام منتشر شده است و در فصل دوم کتاب یادداشتهایی پیرامون برخی از رخدادهای تاریخ ایران معاصر.
نویسنده در یادداشتهای هر دو فصل کتاب رویکردی مسئله محور داشته و بر اساس موضوعات تاریخی به شرح یکی از مشکلات فرهنگی جامعه فعلی پرداخته است. نویسنده اشاره کرده که نوشتن تاریخ یک کنش سیاسی است و تاریخنگاران تولیدکنندگان دانشی درباره گذشتهاند که کارآیی زیادی برای جامعه فعلی دارد.
به باور نویسنده اگر مسئلهمند به سراغ تاریخ برویم، میتوانیم تاریخ را به جهان معاصر بیاوریم و با این کار به کشف قوانین حاکم بر تاریخ معاصر بپردازیم. با این رویکرد اتفاقاً تاریخنگاری صرفاً به کار جهان معاصر میآید. به مناسبت انتشار این کتاب با مرتضی بریری گفتوگویی داشتهایم که در ادامه خواهید خواند. بریری دانشآموخته رشتههای روابط عمومی و حقوق است و هماکنون به عنوان مدیر روابط عمومی و امور بینالملل موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران به فعالیت اشتغال دارد.
*در نظریههای جدید علوم انسانی، فلسفه تاریخ درک تحولات جوامع بشری در همه دورههای تاریخ است. میتوان گفت که این تحول در نظریه ابتدا با کارل مارکس شروع شد و بعدها در نظام فکری اصحاب مکتب فرانکفورت قوام پیدا کرد. بویژه والتر بنیامین نیز مباحث مهمی در نظریه تاریخ دارد و بهنحوی میخواهد از دل آن صدای محرومان و حذفشدگان به عبارتی «دیگریها» را کشف کند. روش شما در یادداشتهای این کتاب نیز تقریباً به همین صورت است، اما این میان یک نکته اهمیت دارد. آنها به بررسی شرایط مادی میپردازند، آیا میتوان با این رویکردها به بررسی کامل تاریخ اسلام پرداخت؟ میدانیم که فارغ از مسائل مادی، مسائل دیگری نیز در تاریخ اسلام مطرح است، هرچند که از نظرگاه مادیات تاریخ اسلام را بررسی کردن فیالنفسه اشکالی ندارد.
سوال خوب و مهمی را مطرح کردید. ببینید اگر کل متون تئوریک در تاریخ تمدن اسلامی را واکاوی کنید، کمتر به نظریههایی در باب فلسفه علوم برمیخورید. در زمینه تاریخ شاید صرفاً بتوان در منابع بزرگانی چون ابنعربی، خوارزمی و ابن خلدون مباحثی را یافت که بتوان با اغماض آنها را در ذیل مبحث فلسفه تاریخ گذاشت. عجیب است که اندیشمندان مسلمان با وجود آنکه به اصالت علوم و دانشهای عقلی اعتقاد داشتند، اما هیچگاه تاریخ را به مثابه یک علم مستقل نپذیرفتند. تاریخ و علم رجال برای آنها صرفاً ذیل دانشهایی چون فقه و حدیث قابل تعریف بود.
اگر جسارت به دانش بزرگان گذشته تاریخ تمدن ایرانی و اسلامی نباشد، بسیاری از تاریخنگاران نیز تاریخ را به شیوهای علمی که امروزه میشناسیم، ننوشتهاند. بسیاری از ارجاعات طبری در تاریخش به شخصیتهایی است که به قصهسرایی و جعل شهرت داشتند. اگر به کتاب «۱۵۰ صاحبی ساختگی» اثر مرحوم زندهیاد آیتالله علامه سیدمرتضی عسکری مراجعه کنید، متوجه خواهید شد که شخصیتی به نام سیف بن عمر که در اوایل اسلام از جمله قصهگویان بود کتابی به نام «کتاب الفتوح الکبیر و الردّة» را از قصههایش جمعآوری کرد و نوشت که منبع اصلی طبری برای تاریخ جنگهای رده بود. او در این کتاب ۱۵۰ صحابی از جمله عبدالله بن سبا را معرفی میکند که به هیچ عنوان وجود خارجی نداشتهاند و طبری بدون اینکه بداند این کتاب حاصل قصههای سیف بن عمر است، آن را به عنوان تاریخی حقیقی پذیرفت. برای مطالعه پیرامون نقش قصهخوانان میتوانید به پژوهش ارزشمند استاد رسول جعفریان با عنوان «قصه خوانان در تاریخ اسلام و ایران: مروری بر جریان قصه خوانی، ابعاد و تطور آن در تاریخ اسلام و ایران» مراجعه کنید که توسط انتشارات دلیل منتشر شده است. این منبع که روشن کننده بسیاری از ابهامات تاریخی است، متاسفانه چندان شهرتی ندارد و به چاپهای متعدد نرسیده است که امیدوارم طیف مخاطبان علاقهمند به تاریخ به این منبع نیز توجه کنند.
عجیب است که اندیشمندان مسلمان با وجود آنکه به اصالت علوم و دانشهای عقلی اعتقاد داشتند، اما هیچگاه تاریخ را به مثابه یک علم مستقل نپذیرفتند. تاریخ و علم رجال برای آنها صرفاً ذیل دانشهایی چون فقه و حدیث قابل تعریف بود اما هرچند که این شخصیت سازی سیف بن عمر که به تاریخ طبری راه پیدا کرد، مشکلاتی را برای تاریخ شیعه پیش آورد، اما نمیتوان اشکالی بر طبری وارد کرد، چرا که او به دستاوردهای علوم انسانی در عصر جدید آگاهی نداشت. من هرچند مخالف غرب هستم، اما به تاسی از آن حدیث شریف مصطفوی (ص) که دستور به علم آموزی در همه جای کره زمین دادهاند، اعتقاد دارم که باید نظریهها و رویکردها و دستاوردهای جدید غرب در علوم انسانی را گرفت و با کار روی آنها اول به بومی سازی آن نظریات و بعد به تولید نظریه پرداخت. به همین دلیل هم من در نگارش یادداشتهای این کتاب نگاهی به نظریههای غربی داشتهام. هرچند که تمامی این کتاب صرفاً به بررسی مسائل مادی تاریخ اسلامی اختصاص ندارد، اما چه اشکالی دارد که ما با این رویکرد به تاریخ اسلام نگاهی بیندازیم و سعی در تفسیر آن داشته باشیم؟ بویژه آنکه با این کار به نتایجی هم برای جامعه امروز و جهان معاصرمان خواهیم رسید و حتی به نظرم با این رویکرد میتوان تصحیح جدیدی از منابع مهم گذشته ارائه داد. به عبارتی خوب است که مصححان با دانش با تحشیههای انتقادی خود بر غنای این منابع بیفزایند.
نکته دیگر این است که به نظر من همه میتوانند به فهمی عصری از تاریخ اسلام برسند. منتها این فهم لوازمی دارد. یعنی اگر میخواهیم تاریخ اسلام برای ما نجات بخش باشد، نباید فهم از آن را منحصر در تاریخدانان یا فقها (برای استنباط امور شرعی) بدانیم. همه باید تلاش کنیم تا به این فهم برسیم و از جمله لوازم این تلاش آگاهی از نظریهها و رویکردهای جدید در عرصه علوم انسانی بویژه در علم فلسفه تاریخ است. ما اگر به نظریهها و رویکردهای خوانش و مواجهه با متن مجهز و مسلح باشیم آنگاه میتوانیم به فهم عصری از تاریخ اسلام و همینطور دورههای مختلف تاریخ ایران برسیم. خوشبختانه اکنون منابع مهمی از این حوزه ترجمه و منتشر شده است و همچنین منابع و مقالات به زبان اصلی نیز به راحتی در دسترسند.
*عمده یادداشتهای این کتاب درباره مسائل سیاسی است و صرفاً یک یادداشت با عنوان «کنکاشی در روایت مقدس و کارکرد تئولوژیک خواندن» در حوزه مسائل فرهنگی قرار میگیرد. چرا به سیاست پرداختید؟
البته اگر دقت کنید آن یک یادداشت هم مفاهیم سیاسی را در دل خود مستتر دارد. اما بگذارید نکتهای را برای شما بگویم. عمده مطالعات من پیرامون تاریخ اسلام است و کتابخانهام نیز مملو از این دست منابع است به فارسی و عربی. پس از مطالعات بسیار به گزارهای رسیدم که برای من اثبات شده است. این گزاره را بدین صورت برای شما بیان میکنم: «تاریخ اسلام نجات بخش است.» فرهنگ و اقتصاد نیز از سیاست جدا نیستند. تحلیل و تفسیر از تاریخ اسلام ما را به نکات بسیار مهمی میرساند و راهگشای ماست در حل بنبستهای جهان معاصر.
در جنگ صفین و ماجرای حکمیت، بسیاری از لشکریان سپاه حق یعنی سپاه امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) از فرمان امام و ولی خود سرپیچی کردند. قرآن را سر نیزهها دیدند اما قرآن ناطق و وصی پیامبر (ص) را ندیدند و سخنانش را نشنیدند. نتیجه آن شد که شکست سیاسی خوردند. چرا که آن دوران عراق و شام سر زعامت و بزرگی اعراب کشمکش داشتند. بعد که دیدند شکست سیاسی خوردهاند به مولا علی (ع) ایراد گرفتند که تو نباید به حرف ما گوش میدادی. یعنی حتی اگر حضرت (ع) را به عنوان پیشوای دینی قبول نداشتند باید به هوش سیاسی و نظامی ایشان احترام میگذاشتند تا به مسئله مادی خود که بزرگی و سروری بر همه اعراب بود، میرسیدند، اما نه ایمان قلبی آوردند و نه ایمان صرفاً سیاسی و این برایشان مصیبتبار بود. بحث و بررسی پیرامون چنین رویدادهایی است که کشف قوانین حاکم بر جهان فعلی ما را دربر دارد.
اگر به کتاب «۱۵۰ صاحبی ساختگی» اثر مرحوم علامه عسکری مراجعه کنید، متوجه خواهید شد که شخصیتی به نام سیف بن عمر که در اوایل اسلام از جمله قصهگویان بود کتابی به نام «کتاب الفتوح الکبیر و الردّة» را از قصههایش جمعآوری کرد و نوشت که منبع اصلی طبری برای تاریخ جنگهای رده بود مثالی برای شما میزنم. من برخی از یادداشتهای شما در خبرگزاری مهر و دیگر رسانهها را پیگیری کردهام. بارها اشاره کردهاید که مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای از نخستین سالهای به دست گرفتن سکان زعامت جامعه، بر این نکته تاکید کردهاند که وابستگی دولتهای ما به پول و درآمد حاصل از نفت باید قطع شود. خب این سخنی بسیار درست و ناشی از فهم و درکی والا از حوزه اقتصاد است. اگر به آن عمل میکردیم، امروز صنعت گردشگری ما با ثبات بود و درآمدهای زیادی از آن داشتیم. اگر به این ایده و کلام رهبری دولتها توجه میکردند، توسعه پایدار را در دستور کار خود قرار داده و ساختار «تولید» در کشور را بهسامان میکردند. با عمل به این توصیه رهبری ما به جای اینکه نفت را که کالایی سرمایهای است خام بفروشیم، باید به توسعه پالایشگاهها و همینطور ایجاد کارخانهجاتی برای تولید پایدار کالاهای استراتژیک فکر میکردیم که نکردیم. این در صورتی است که همه ما ادعا داریم که رهبری هم پیشوای دینی ما هستند و هم پیشوای سیاسی.
به این توصیه و تاکید رهبری عمل نشد، نتیجه چه بود؟ با یک تحریم ترامپ اقتصاد ما به گل نشست و عجیب آنکه بسیاری از مردم همسو با معاندان میخواستند از رهبری برای شرایط کشور پس از اعمال تحریمهای ترامپ سوال کنند. اگر به توصیه رهبری عمل میشد، جهان جرات تحریم ایران را نداشت، چرا که این تحریم باعث میشد تا پای بخشی از اقتصاد جهان لنگ بزند. نابسامانی شرایط اقتصادی ما در این سالها به نابسامانی در حوزه فرهنگ هم رسید. حتی اگر به اجتماع هم نگاه کنید، نشانههای یک آنومی فرهنگی را خواهید دید. به همین دلیل هم رهبری به تازگی مطرح کردند که فرهنگ کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی همراه با عقلانیت دارد.
همچنین فراموش نکنیم که کنشهای رهبر معظم انقلاب در مقام رهبر دینی و سیاسی جامعه نیز منبعث از کنشهای ائمه، بویژه پیامبر مکرم اسلام (ص) و امیرالمومنین (ع) است. بنابراین ما به تاریخ اسلام نیاز داریم، چون تاریخ کشور ما از آن جدا نیست. به هر حال بجز کلامالله مجید، سنت هم یکی از منابع ما در حوزه اجتهاد و تفقه است و ما نیاز داریم تا با خوانش از سنت ائمه به راهکارهایی برای حل مشکلاتمان برسیم. با مطالعه و ریزبینی در تاریخ اسلام به این مهم دست خواهیم یافت. همه اینها را اضافه کنید به این نکته که در قرآن از تاریخ به عنوان عبرت هم یاد شده است.
*یادداشتهای این کتاب ساده نوشتهاند و به نظر آشکارا از نگارش مقالات آکادمیک فاصله میگیرند. ارجاعات مباحث به منابع تاریخ اسلام نیز به شیوهای آکادمیک نیست. چرا سعی نکردید مقالات آکادمیک بنویسید؟
به دو دلیل. نخست اینکه من متخصص تاریخ نیستم. من بیشتر دانشجویی جستوجوگرم و دوست دارم مدام بخوانم و مطالعه کنم و آنها را با هموطنانم به اشتراک بگذارم. مثلاً «تاریخ خلیفة بن خیاط» را مطالعه میکنم و متوجه میشوم که او روز و علت مرگ مروان حکم را نوشته است. میدانیم که مروان و پدرش بسیار در آزار و اذیت پیامبر و همچنین امیرالمومنین (ع) و امت پیامبر کوشیدند. در منبع دیگری خوانده بودم که امیرالمومنین (ع) هیچگاه با مروان مذاکره نکرد و پیمانی نبست و دست او را دست یهودی میدانست، چرا که مدام خدعه و نیرنگ میکرد.
کسانی که خدعه و نیرنگ بسیار میکنند، شایسته گفتوگو و مذاکره و همچنین لایق نزدیکی و دوستی نیستند، بنابراین پای قرارداد نشستن با آنها امری واهی است چرا که به راحتی قراردادهای خود را زیرپا میگذارند. نظام استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل، ادامه دهنده همان سنتی هستند که حضرت امیرالمومنین (ع) از صدر اسلام ما را به آنها هشدار داده است. در این دههها نیز ولی امرمان در ادامه راه اجداد خود ما را به دستهای یهودی هشدار داده است، اما سیاستمداران ما به آن عمل نکردند. وقتی من این مباحث را میخوانم دوست دارم آنها با زبانی ساده به هموطنانم منتقل کنم و مقاله آکادمیک بر حسب ضرورتهای نگارشیاش قابلیت این سادهسازی را ندارد.
نکته دوم این است که به هر حال کارهایی اجرایی نیز دارم و نمیتوانم مدام به نوشتن بپردازم. نگارش مقالات آکادمیک و پژوهشهای علمی نیاز به زمان زیادی دارد و من نمیتوانم چندان وقت بگذارم. برای اثرگذاری روی تودههای مختلف مردم باید به زبانی ساده نوشت و عموم آنها را جذب کرد. تخصص آکادمیک من رشته حقوق است و همه میدانند که این رشته چه زبان سختی دارد و علیرغم اعلام ضرورت ساده سازی این زبان توسط علمای این عرصه، تاکنون اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است. من در این کتاب مطلبی درباره حقوق بشر دارم با تکیه بر منابعی چون عهدنامه مالک اشتر و عهدنامه محمدبن ابیبکر. دوست داشتم با زبانی ساده بگویم که حضرت امیر (ع) چه فرمایشات و چه دستوراتی در زمینه حقوق بشر داشتهاند، اگر میخواستم با ادبیات حقوقی آن را بنویسم که کسی از مخاطبان عام متوجه آن نمیشد. بنابراین این غیرآکادمیک نوشتن به نظر من ضرورت بود. فقط امیدوارم که اساتید و صاحب نظران در این عرصه اگر کتاب «معاصریت تاریخ» را دیدند من را از انتقادات خود بی بهره نگذارند.
نظر شما